اما چرا؟ درک اینکه چرا رابطه جنسی و غذا با عجله دوپامین پاداش داده می شود به اندازه کافی آسان است: این باعث می شود ما بیشتر بخواهیم و بنابراین به بقا و تکثیر ما کمک می کند. (برخی داروها غریزه بقا را با تحریک ترشح دوپامین به بهانههای نادرست بر هم میزنند.) اما چرا دنبالهای از صداها بدون ارزش بقای آشکار، همین کار را میکنند؟
حقیقت این است که هیچ کس نمی داند. با این حال، ما اکنون سرنخ های زیادی داریم که چرا موسیقی احساسات شدید را برمی انگیزد. نظریه مورد علاقه کنونی در میان دانشمندانی که شناخت موسیقی را مطالعه می کنند – اینکه ما چگونه آن را به صورت ذهنی پردازش می کنیم – به سال 1956 برمی گردد، زمانی که لئونارد مایر فیلسوف و آهنگساز پیشنهاد کرد که احساس در موسیقی به چیزی بستگی دارد که ما انتظار داریم و اینکه آیا آن را دریافت می کنیم یا نه. . مایر از نظریههای روانشناختی قبلی در مورد احساسات استفاده کرد، که پیشنهاد میکردند زمانی به وجود میآیند که ما قادر به ارضای برخی از میل نباشیم. همانطور که ممکن است تصور کنید، ناامیدی یا عصبانیت ایجاد می کند - اما اگر آنچه را که به دنبالش هستیم، خواه عشق باشد یا سیگار، پیدا کنیم، سود آن شیرین تر است.
مایر استدلال کرد که این همان کاری است که موسیقی نیز انجام می دهد. این الگوها و نظم های صوتی را تنظیم می کند که ما را وسوسه می کند تا پیش بینی هایی ناخودآگاه در مورد آنچه در آینده می آید انجام دهیم. اگر حق با ما باشد، مغز به خود پاداش کوچکی می دهد - همانطور که اکنون می بینیم، موجی از دوپامین. بنابراین، رقص مداوم بین انتظار و نتیجه، مغز را با یک بازی لذت بخش از احساسات زنده می کند.
با این حال، چرا باید اهمیت دهیم که آیا انتظارات موسیقی ما درست است یا خیر؟ اینطور نیست که زندگی ما به آنها وابسته باشد. دیوید هورون موسیقی شناس می گوید آهدانشگاه ایالتی اوهایو، اما شاید یک بار این کار را کرد. پیشبینیهایی درباره محیطمان – تفسیر آنچه میبینیم و میشنویم، مثلاً بر اساس اطلاعات جزئی – میتوانست زمانی برای بقای ما ضروری باشد، و در واقع هنوز هم اغلب، برای مثال هنگام عبور از جاده. و درگیر کردن احساسات در این پیش بینی ها می توانست ایده هوشمندانه ای باشد. در ساوانای آفریقا، اجداد ما این تجمل را نداشتند که در مورد اینکه آیا این فریاد توسط یک میمون بیآزار ساخته شده است یا یک شیر درنده. پردازش ذهنی صدا با دور زدن "مغز منطقی" و میانبری به مدارهای لیمبیک ابتدایی که احساسات ما را کنترل می کنند، می تواند باعث هجوم آدرنالین شود - یک واکنش روده ای - که ما را آماده می کند تا به هر حال از آنجا خارج شویم.
همه ما میدانیم که موسیقی این خط مستقیم را با احساسات دارد: چه کسی از اشکهایی که با متورم شدن سیمها در یک فیلم احساساتی خجالت میکشد، حتی در حالی که مغز منطقی اعتراض میکند که این فقط دستکاری بدبینانه است؟ ما نمیتوانیم این غریزه پیشبینی و ارتباط آن با احساسات را خاموش کنیم - حتی وقتی میدانیم که هیچ چیز تهدیدکنندهای برای زندگی در سونات موتزارت وجود ندارد. هورون می گوید: «تمایل طبیعت به واکنش بیش از حد فرصتی طلایی برای نوازندگان فراهم می کند. "آهنگسازان می توانند قطعاتی را بسازند که با استفاده از بی ضررترین محرک های قابل تصور، احساسات بسیار قوی را برانگیزند."
:: بازدید از این مطلب : 215
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0